جملات زیـبا و حکیـمانه از پـروفسور حسابی
چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.
زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.
عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.
اگر کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.
احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.
انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.
تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.
یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.
بزرگترین خوشحالی من در زندگی، هوش و استعداد جوانان ایرانی است.
راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.
سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است.
هرچه انسان، وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.
فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.
جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود
و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.
هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.
عشق زندگی را به شیوش می آورد.
هنر، چاشنی زندگیست.
ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.
شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.
طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.
موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.
داشتن هدف و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است.
با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند.
دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.
باید به جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.
سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.
حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.
نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.
بازی روزگار را نمی فهمم ...
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم بدست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛ دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری.
سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛ محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
عشق در لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :
انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.
فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ..
نظرات شما عزیزان: